سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرزمین فرشته ها

لحظه ای نشو غافل

------------

آفریدگارم داد

چشم و نور و بینایی

دیده ام به چشمانم

رنگ نور و زیبایی

----------------

در جهان پهناور

توی خواب و بیداری

من به چشم خود دیددم

نکته های بسیاری

-----------------

لایق تماشا نیست

هر کسی در این دنیا

پس نبین به چشمانت

بعضی از بدی ها را

------------------

ان امام غایب کاش

میرسید می دیدم

یعنی از قدم هایش

بوسه بوسه می چیدم

-----------------

چشم ما به دیدارش

می شود ولی روشن

روز خنده ی ما هست

روز گریه ی دشمن

----------------

منبع: رساله ی حقوق برای کودکان

مدرسه ی امام سجاد

-----------------

 

 


نظر

سلام به جگل سبز

به اسمان ابی

به قچه ها ی خندان

به روی افتابی

--------------------------------------

سلام به هر ستاره

به ابر پاره پاره

به دانه ای که از خاک

در امده دو باره

----------------------------------------

سلام به هر دل پاک

به هر دل پر امید

سلام به شب تار

که اقبت شد سفید

----------------------------------------

سلام به دشت و دریا

سلام به کوه صحرا

سلام به روی ماه

بچه ها ی باصفا

------------------------------------------


 

کلاس گل ها

 

به به! عجب کلاسی!

اسم همه، اسم گل

رز کوچولو در جلو

نشسته پیش سنبل

آن جا نشسته نرگس

کنار آن سوسن است

این جا نشسته لاله

هم میزی اش لادن است

بنفشه هم نشسته

سمت چپ نسترن

پشت سر آن دوتا

شقایق و یاسمن

این یکی هم ریحانه

آن یکی هم بابونه

این دو تا شاخه گل هم

گل بهار و گلدونه

اسم کلاس گلستان

مبصرشان گل پسند

آمد خانم گل آرا

توی کلاس با لبخند

گل های شاد و زیبا

برمی خیزد از جا:

سلام خانم گل آرا

خوش آمدی بفرما!


شمعی فروخت چهره که پروانه‌ی تو بود

عقلی درید پرده که دیوانه‌ی تو بود

خم فلک که چون مه و مهرش پیاله‌هاست

خود جرعه نوش گردش پیمانه‌ی تو بود

پیرخرد که منع جوانان کند ز می

تابود خود سبو کش میخانه‌ی تو بود

خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر

ته سفره خوار ریزش انبانه‌ی تو بود

تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل

هر جا گذشت جلوه‌ی جانانه‌ی تو بود

دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو

مرغان باغ را به لب افسانه‌ی تو بود

هدهد گرفت رشته‌ی صحبت به دلکشی

بازش سخن ز زلف تو و شانه‌ی تو بود

برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک

کورا هوای دام تو و دانه‌ی تو بود

 

بیگانه شد بغیر تو هر آشنای راز

هر چند آشنا همه بیگانه‌ی تو بود

همسایه گفت کز سر شب دوش شهریار

تا بانک صبح ناله‌ی مستانه‌ی تو بود