نمی دونم بایـد از کُجا شروع کنم به نوشتن و از کجا شُکرت را بجا بیارم
معمولا ما چیـزهایی که داریم به چِشم نمیــاد و بهشون فکر نمی کنیم
و شُکر داشتنش رو بجا نمیاریم ..
و وقتی اونـارو از دست میدیم تازه مُتوجــه میشیم که چـه ســرمایه ای
رو از دست دادیم و تــازه به درگاه خـُداوند روی میــاریم ...
و گاها وقتی که اون چیزی رو که از خُـــدا میخوایم بـــه دســت میــاریم
باز هم فــراموشی و عدم شکر .. این بـازی دنیاست و فـــراموشی ما ..
و خُـدایی که خیلی مهــربونه و همیشــه آغوشش به سمت مــا بــازه
و هــر وقــت که باشه مُنتظــر مــاست تـــا بــاهاش حـــرف بـزنیــم ..
حتـی دمِ مــرگ هم آخــرین جــایی که قبــض روح میشه زبــان است
بــرای این کــه شـایــد پَشیـمــون بشیــم و صِــداش کنیـــم ....
و این مـوضوع بـــا دیــدن بعضی افــراد بــا مشکلاتشــون مــا رو هـم
به فکــر فرو می بره و هم یــاد داشتــه هـــامـــون می نـــدازه و تازه
مـتـــوجه می شیــم که چــه چیـــزهــایی بهمــون داده و مـــا اصـلا
نمی بینیمشـــون و دقــت نمـی کنیـــم بهــشـــون ..
نعــمــت سلامتــی بـزرگتـــریـــن هــدیــــه خـُـداســت بــه مــا ..
و بعضــا قــدر دان اون نیستیــم...
خدایــ♥ــآ من به معبــــ♥ــودی مث تو افتخــــار می کنم ...