سلام
امروز شنبه3/3/1393مصادف با سالروز آزاد سازی خرمشهر توسط رزمندگان ایرانی
ما امتحان تعلیمات دینی داشتیم
دقیقا راس ساعت 2 بعد از ظهر از خونه زدم بیرون و رفتم در خونه ی دوستم تا با هم بریم مدرسه
افتاب صاف می زد وسط سرمون
خلاصه هر چی تو این دو روز خونده بودیم پرید.
حسابی دلم می خواست تو اون گرما یه طوفان حسابی بیاد.
بالا خره هر جوری شده خودمون رو راس ساعت 2:30 دیقه رسوندیم مدرسه
رفتیم سر جلسه ی امتحان با توجه به این که تو راه حسابی مخمون اب پز شده بود امتحان و گند زدیم
به طرف خونه را افتادیم که نگو دعامون یه ساعت دیر تر مستجاب شده.
بارون میومد اندازه یه بند انگشت.
خلاصه هر جا سقف بود 2 دیقه پناه می گرفتم
تو راه حسابی گوشمون کیپ شده بود تازه صدای ابشار هم میومد کنج کاو شدیم و رفتیم به دمبال صدا
تا رسیدیم به یه ماشین که زیر لوله اب مسجد پارک کرده بودو بی خبراز این که کاپوت ماشینش حسابی با
اب بارون تمیز شده تازه من که احساس می کردم یه زره غر هم شده
می دویدیم و اب ها زیر پامون شلپ شلپ صدا می کرد.
یه دونش خورد تو سرم سرم تا همین الان درد می کنه تازه
حالا دعا می کردیم طوفان بند بیاد و هوا مس ساعت 2 افتابی بشه.
ولی نمیدونم این کیش چند ساعت دیگه مستجاب بشه !!!
بالا خره مس موش اب کشیده رسیدم تو مجتمع
کفشام پر آب شده بود وقتی فشار می دادم رو زمین مس تفنگ ابی یه لیتر اب ازش می زد بیرون تو اسانسور
خب دیه رسیدم خونه
بای بای.
برید دیگه چی کار دارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-----------------------------------------------------
راوی : زینب صفاری