سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرزمین فرشته ها

.

.

.

.

.

.

محرم که می شودگویی شهر رنگ دیگری می گیرد، سیاه از در و دیوار می چکد و درختان خوناب میگریند.

گویی پرنده ها نیز ماتم گرفته اند، در هر گوشه ی شهر ندای (باز این چه شورش است) زمزمه میشود،

علم ها به یاد علمدار کربلا قد بر افراشته و دسته های عزا مانند اشک جاری میشوند.

قل قل دیگ های غذا گویی مرثیه ایست که فریاد می شود.

در گوشه گوشه ی شهر چه شربت ها که به یاد سقای تشنه لب نذر می شوند.

تعزیه خوانی و مرثیه سرایی که بحس طویل دیگری دارد، از جای جای شهر بوی ماتم به مشام می رسد.

پیام عاشورا با زبان شعر از زبان تعزیه خوانان شنیده می شود، کودکان رقیه و قاسم می گردند ،

 گاهوارهی علی اصغربر قرار می گرددو همه داوطلبگرداندن ان اند  .

شام غریبان که می شود بسات نذری و شمع برپاست.

محرم بوی خون می دهد ، بوی ماتم ، بوی عزاو همهی شهر یک پارچه غلام شهنشاه کربلا می شود

وهمه به عشق انان که خون پای مکتب داده اند سیاه پوش می گردد .

محرم، اسمان شهر نیز سیاه پوش است