سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرزمین فرشته ها

نظر

 

 

فرمانده ی همیشه بیدار

عملیات ((روح الله))در سال 1360 در منطقه ی ((نوسود))انجام شددر

این عملیات ، نیرو های دشمن حدود ده برابرنیرو های سپاه پاسداران

وارتش جمهوری اسلامی بود. هفت شبانه روز مقاومت رزمندگان،در

شرایتی که کمترین امکانات، به انان می رسید ، باعث تسبیت منطقه ی

ازاد شده گردید . حاج همت نقش خاصی در این عملیات داشت.او هر

روز چند بار به قله ی کوه ازاد شده ، سر کشی و اوزاع را از نزدیک برسی

می کرد.شب اغاز عملیات تا صبح نخوابید و در سنگر فر ماندهی به

                      هدایت نیرو ها مشغول بود .

 پس از فتح قله ی کوه،((شمشی)) ، ضد حمله های دشمن برای

بازپس گیری ان اغاز شد و این در شرایتی بود که تمام تداراکاتی

نیرو های ما زیر اتش سنگین توپ و خمپاره ی دشمن قرار داشت.

در این شرایط، حاج همت با روحیه ای سر شار از ایمان و استقامت،

برای نیرو ها صحبت می کرد و ایه و حدیث می خواند. و همین

صحبت ها بود که به نیرو ها روحیه مقاومت و پایداری می بخشید.

 


لحظه ای نشو غافل

------------

آفریدگارم داد

چشم و نور و بینایی

دیده ام به چشمانم

رنگ نور و زیبایی

----------------

در جهان پهناور

توی خواب و بیداری

من به چشم خود دیددم

نکته های بسیاری

-----------------

لایق تماشا نیست

هر کسی در این دنیا

پس نبین به چشمانت

بعضی از بدی ها را

------------------

ان امام غایب کاش

میرسید می دیدم

یعنی از قدم هایش

بوسه بوسه می چیدم

-----------------

چشم ما به دیدارش

می شود ولی روشن

روز خنده ی ما هست

روز گریه ی دشمن

----------------

منبع: رساله ی حقوق برای کودکان

مدرسه ی امام سجاد

-----------------

 

 


کاش روزی فرا رسد که در همه جای جهان خوبی با شد

و شادابی و کاش همه جای جهان را خوبی سلامتی فرا گیرد

کاش 313 یار امام زمان(عج) پیدا شوند و ما هم جزو انان باشیم

کاش ان امام غایب ما ظهور کنند وبدی را از تمام جها پاک کنند

کاش کلماتی مانند بدی زشتی و... از لغت نامه ها پاک شود و

کسی دیگر ان کلماتی را که حتی دوست ندارم نام ببرمبه کار نبرد

------------------------------------------------------------------------------------------------

 


نظر

سلام به جگل سبز

به اسمان ابی

به قچه ها ی خندان

به روی افتابی

--------------------------------------

سلام به هر ستاره

به ابر پاره پاره

به دانه ای که از خاک

در امده دو باره

----------------------------------------

سلام به هر دل پاک

به هر دل پر امید

سلام به شب تار

که اقبت شد سفید

----------------------------------------

سلام به دشت و دریا

سلام به کوه صحرا

سلام به روی ماه

بچه ها ی باصفا

------------------------------------------


دو درخت همسایه

 

در یک باغچه کوچک ، دو درخت زندگی می کردند . یکی درخت آلبالو و دیگری درخت گیلاس .

این دو تا همسایه با هم مهربان نبودند و قدر هم را نمی دانستند، بهار که می رسید شاخه های این دو تا همسایه پر از شکوفه های قشنگ می شد ولی به جای این که با رسیدن بهار این دو هم مهربانتر و با صفاتر بشوند بر سر شکوفه هایشان و این که کدامیک زیباتر است ، بحث می کردند. در فصل تابستان هم بحث آنها بر سر این بود که میوه های کدامیک از آنها بهتر و خوشمزه تر است .

درخت آلبالو می گفت : آلبالو های من نقلی و کوچولو و قشنگ هستند ، اما گیلاس های تو سیاه و بزرگ و زشتند.

درخت گیلاس هم می گفت : گیلاس های من شیرین و خوشمزه است ، اما آلبالوهای تو ترش و بدمزه است.

سالها گذشت ، تا این که دو تا درخت پیر و کهنسال شدند اما عجیب بود که آنها هنوز هم با هم مهربان نبودند.

در یکی از روزهای پاییزی که طوفان شدیدی هم می وزید ناگهان یکی از شاخه های درخت گیلاس، شکست ، بعد هم شروع کرد به ناله و فریاد .

درخت آلبالو که تا آن روز هیچ وقت دلش برای درخت گیلاس نسوخته بود و اصلاً به او اهمیتی نداده بود یکدفعه دلش نرم شد و به درد آمد و گفت همسایه عزیز نگران نباش اگر در برابر باد قدرت ایستادگی نداری می توانی به من تکیه کنی ، من کنار تو هستم و تا جایی که بتوانم کمکت می کنم ،آخر من و تو که به جز همدیگر کسی را نداریم .

درخت گیلاس از محبت و مهربانی درخت آلبالو کمی آرامش پیدا کرد و گفت : آلبالو جان از لطف تو متشکرم می بینی دوست عزیز دوستی و مهربانی خیلی زیباست !

حیف شد که ما این چند سال گذشته را صرف کینه و بد اخلاقی خودمان کردیم .

بعد هر دو تصمیم گرفتند که خود خواهی را کنار بگذارند و زیبایی های دیگران را هم ببینند . فصل بهار که از راه رسید درخت گیلاس رو کرد به آلبالو و گفت : «به به چه شکوفه های قشنگی چه قدر خوشبو و خوشرنگ، اینطوری خیلی زیبا شده ای !»

و درخت آلبالو جواب داد « دوست نازنینم ، این زیبایی وجود توست که من را زیبا می بیند . به خودت نگاهی بینداز که چه قدر زیبا و دلنشین شده ای !»

دیگر هر چه حرف بین آنها رد و بدل می شد از مهربانی بود و همدلی و دوستی !

و راستی که دوستی و محبت چقدر زیباست .