سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرزمین فرشته ها

 

 

 

 

 

گنبدت از هر کجای شهر سوسو می کند 

دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند

در لباس خادمان مهربانت، آفتاب

صبح ها، صحن حرم را آب و جارو می کند

ماه هر شب کنج بست "شیخ حر عاملی"

یاد معصومیت آن بچه آهو می کند

یاد معصومیت آن بچه آهو ...یاد تو

کوچه های شهر را لبریز "یا هو " می کند

باد، هم مثل نگهبان درت... بدو ورود

غصه را از شانه های خسته، پارو می کند

عطر نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت

هر که می آید حرم ... این عطر را بو می کند

خادمی می گفت که آقا به وقت بدرقه

دست زائر را پر از گل های شب بو می کند

 

 

 

 


نظر

 


 



 

به مناسبت اول ذی القعده،سالروز ولادت  

باسعادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
تاریخ چشم به راه فاطمه‌ای دیگر است   

انتظار به سر می‌آید و شمیم دلنوازی، 

 خانه خورشید را فرا می‌گیرد. خنکای حضور

دوباره فاطمه(س) در فضا ی مدینه جاری

 می‌شود و کوثر فاطمی، جوشیدن می‌گیرد

 به کوچه باغ‌های حرم تو پناه می‌آورم و

 در سایه سار ملکوتی آن نفسی تازه می‌نمایم

 کنار نهر استجابت می‌نشینم و قطره‌ای

می‌شوم در آبی زلال اشک‌های زائرانت

، ضریح نورانی‌ات را در آغوش می‌گیرم

 و از بین شبکه‌های آن، مزار مطهر تو

 را تماشا می‌کنمباورم نمی‌شود، آیا به

 این سادگی به زیارت تو آمده‌ام، تو که زیارتت،

 همسان زیارت یاس گمشده مدینه است

 

 

 


 



 

 

 

حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود

 
یا مگر ریحانه صدیقه اطهر نبود

 
با چه تقصیر وگنه بر خانه اش آتش زدند

 
اجر نشر دانش او شعله آذر نبود      

اجر وپاداش رسول وعترت مظلوم او

 
در دل شب حمله بر باب الله اکبر نبود

 
نیمه شب کز خانه می بر دند صاحب خانه را

 
بر روی دوشش عبا ، عمامه اش بر سر نبود

 
از برای بردن مولا کس از ابن ربیع

 
سنگدل تر ، بی حیاتر بلکه ظالم تر نبود

 
او پیاده می دوید واین به اسب خود سوار

گوئیا در سینه تنگش نفس دیگر نبود

دیدن بابا در آن حالت پسررا می کشد

خوب شد همراه بابا موسی جعفر نبود

از شرار زهر مثل شمع سوزان آب شد

غیر تصویری به جا زان نازنین پیکر نبود

پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد

از بنی العباس جز این، شیعه را باور نبود

بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن

این ستم بالله روا بر آل پیغمبر نبود

میثم آن روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن

محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود

شاعر:حاج غلامرضا سازگار    

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 


 

سلام  

امروز شنبه3/3/1393مصادف با سالروز آزاد سازی خرمشهر توسط رزمندگان ایرانی 

ما امتحان تعلیمات دینی داشتیم  

دقیقا راس ساعت 2 بعد از ظهر از خونه زدم بیرون و رفتم در خونه ی دوستم  تا با هم بریم مدرسه 

افتاب صاف می زد وسط سرمون  

 


 

خلاصه هر چی تو این دو روز خونده بودیم پرید.

حسابی دلم می خواست تو اون گرما یه طوفان حسابی بیاد.

بالا خره هر جوری شده خودمون رو راس ساعت 2:30 دیقه رسوندیم مدرسه

رفتیم سر جلسه ی امتحان با توجه به این که تو راه حسابی مخمون اب پز شده بود  امتحان و گند زدیم

به طرف خونه را افتادیم که نگو دعامون یه ساعت دیر تر مستجاب شده.

 

 

 


 

بارون میومد اندازه یه بند انگشت.

خلاصه  هر جا سقف بود 2 دیقه  پناه می گرفتم

تو راه حسابی گوشمون کیپ شده بود تازه صدای ابشار هم میومد کنج کاو شدیم و رفتیم به دمبال صدا

تا رسیدیم به یه ماشین که زیر لوله اب مسجد پارک کرده بودو بی خبراز این که کاپوت ماشینش حسابی با

 اب بارون تمیز شده تازه من که احساس می کردم یه زره غر هم شده

می دویدیم و اب ها زیر پامون شلپ شلپ صدا می کرد.

یه دونش خورد تو سرم سرم تا همین الان درد می کنه تازه

حالا دعا می کردیم طوفان بند بیاد و هوا مس ساعت 2 افتابی بشه.

 ولی نمیدونم این کیش چند ساعت دیگه  مستجاب بشه !!!

بالا خره مس موش اب کشیده رسیدم  تو مجتمع

کفشام پر آب شده بود وقتی فشار می دادم رو زمین مس تفنگ ابی یه لیتر اب ازش می زد بیرون تو اسانسور

خب دیه رسیدم خونه  



بای بای.

برید دیگه چی کار دارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-----------------------------------------------------

راوی : زینب صفاری

 

 

 

 


حسن کلاس سوم متوسته بود. او و هم کلاسی هایش

را به خیابان برده بودند تا در مراسم رژه و کف زدن

برای رژیم پهلوی شرکت کنند.حسن با اطلاعاتی که

از رژیم پهلوی داشت، به بعضی از حرکات اعتراض

نشان می داد . در این مراسم او از کف زدن خودداری

کرده و گفته بود :((برای چه باید کف بزنیم و حکومت

را تایید کنیم؟!))

یکی از نگهبان ها که شاهد این صحنه بوداز پشت سر ،

دست او را گرفته و او را از صف خارج میکند.

خدا می داند بعد ها چقدر او را بخاطر این کار  ازار و اذیت کردند!

------------------------------------------------------

منبع:کتاب چشم بیدار هماسه