سرزمین فرشته ها
روز فاجعه ((قسمت 1))
روز پانزدهم خرداد بود. تقریبا روز های اخر بهار. باد خنکی در
کوچه های باریک(سید اسماعیل) می پیچید. گلبرگ شکوفه ها مثل
پروانه های رنگی، در هوا چرخمی خوردند و روی سبزه های
باران خورده می نشستند. دبستان، از سر و صدا افتادهبود. پشت
پنجره ها، بچه های کلاس چهارم، به تخته سیاه چشم دوخته بودند و
با دهانباز، به درس جدید گوش می دادند. احمد، همیشه ردیف اول،
کنار دیوار می نشست.صورت گندمی لاغرش رنگ پریده بود.
انقدر ها اهل بازی و شیطنت نبود ،به خاطرقلب بیمارش ، بیشتر
تنها بود و گوشه گیر . نزدیک ظهر ، همین که صدا ی زنگ،
تو مدرسه پیچید، یک دفعه غلغله شد و بچه ها مثل قاصدک های
فراری ، از پشتمیز و نیمکت ها بیرون ریختند احمد اجله ای برای
رفتن نداشت با حوصله وسایلش را جمع کرد .
راز دار ستاره ها
راز دار ستاره ها بودی
روشن پاک با صفا بودی
مثل بوی پر از گلاب اذان
ابتدای گل و دعا بودی
روح ایینه دار دریا بود
نخل پر بار جبهه ها بودی
انتهایه نداشت دستانت
توی هفت اسمان رها بودی
در دل چاه کینه چون ((یوسف))
ایه ی روشن خدا بودی
زکر خیرت در اسمان ها بود
((حسن یوسف))برای ما بودی
روح ایات
مرغ روحت از اول پاک اسمانی بود
باغ زندگی تو سبز ارغوانی بود
چون علی همیشه تو عطر لاله می دا دی
عطر منبر و مهراب عطر خوب ازادی
نکته های شیرینت نقل مسجد ما بود
هر چه هم که می گفتی خوب بود و زیبا بود
سال ها برای ما مثل ابر باریدی
در زمانه ی ظلمت چو ستاره تا بیدی
تو که مثل مولایت سر ور شهیدانی
گر چه رفته ای اما تو همیشه میمانی
جاودانه ای زیرا مثل روح ایاتی
ایه ها نمی میرند مثل تو ( محلاتی)
در باغ سبز زهرا
از دامن مرتضی
شکوفه ای دمیده
حسن ز ره رسیده
ز حُسن روی ماهش
عالم گلستان شده
محمد مصطفی
شادان و خندان شده
امام دومین است
چراغ راه دین است
از طرف خداوند
رهبر مؤمنین است
نیمه ی ماه خدا
میلاد مسعود اوست
چهره ی پر نور او
چقدر قشنگ و نیکوست